با من بحث می کرد و هی فحش می داد به “آخوند” ها. با یعضی از تحلیل هاش موافق بود ولی از این فحاشی اش دلخور. آخر حوصله ام سر رفت و گفتم : ببین تو نظرت درباره شیخ کروبی چیه؟
نگاهی کرد و گفت: انسان بزرگی است! صبور و مقاوم ! گفتم آیت الله منتظری چی؟ آیت الله طالقانی؟
منظورم را فهمید و گفت: حالا کی چی؟ گفتم: این نمیشه که تو دائم داری جمع می بیندی و سیاه و سفید می کنی! اگر حتی یک نفر به گفته تو” آخوند” خوب هم در دنیا وجود داشته باشه، تو نمی تونی بگی آخوندها فلان و بهمان…
گفت: قاعده این است، خوبها استثنا هستند!
گفتم این استدلال تو من را به یاد دوران شاه می اندازد که ماموران امنیتی اش ” ساواک” بنا را بر این گذاشته بودند که همه مردم خرابکارند، مگر این که خلافش ثابت شود!
ساکت و عصبانی من را نگاه می کرد. گفتم: خوبه تو هم یاد بگیری کمی مثبت به دنیا نگاه کنی!