بسیار پیش امده که از دوستان مرد که گذشته سیاسی داشته و یا هنوز دارند، شنیده ام که با یک نوع حالت افتخار می گویند رمان نمی خوانند!
اتفاقا درست به همین دلیل است که این مردها در زندگی عاطفی با همسر و یا دوستشان مشکل دارند.
و درست به همین دلیل است که مناسبات پیچیده انسانها را، چهره ها و زوایای مختلف عشق و عواطف مختلف انسانی را درست نمی شناسند. نمی دانند کی عاشقند و کی احساس آنها فقط یک محبت معمولی و زود گذر است. چه بسا که این افراد در زندگی نه تنها به خودشان بلکه به همسری که انتخاب می کنند هم لطمه می زند. بسیاری از جدایی ها هم ریشه در این نا اگاهی دارد.
حسن رمان یکی دوتا نیست . مهمترین آن آشنایی با تلاتم های روحی و درونی آدمهاست. خیلی وقتها وقتی رمانی را می خوانید نویسنده آنقدر توانا ست که شما در برخی از شخصیت ها گوشه هایی از روحیات و خصوصیات خودتان را میبیند. یادم میاد زمانی که رمان “جان شیفته” را می خواندم خیلی اوقات خودم را در شخصیت بعضی از کاراکترهای رمان می دیدم. بعد ها شنیدم که خیلی از زنها همین را می گویند. یا شخصیت “آرتور” درکتاب “خرمگس” را می توانستم مشابهش را در میان دوستان مردی که بعدها در زندگی اشنا شدم، پیدا کنم.
سرنوشت این انسانها، انتخابها، تجربه ها و دردها و شادی های آنها گوشه هایی ازشخصیت من و مارا به نمایش می گذارد وبه همین دلیل هم خواندن رمان به شناخت بیشتر از انسانها و روابط آنها منجر می شود.